دختر صبورم بیتا چقدر برای این روزها نگران بودم.نمیدونستم خدا انقدر بهمون کمک میکنه که این مرحله رو هم به خوبی پشت سر بزاریم.وقتی به روزهای اولی که شما رو بغل میکردم و شیر میدادم فکر میکنم...بغضم میگیره. همه میگن از شیر گرفتن بچه سخته.اما من میگم از این کار دست کشیدن برای مادر هم خیلی سخته.هم یک عادت شده و هم یک لذت.قربون صورت کوچولوت برم که اولین بار به من چسبید و خواست شیر بخوره...اما بیتای من ...دیگه تموم شد.تاچند روز دیگه شاید حتی مزه ی شیر رو هم فراموش کنی....مثل همه. اما من هیچوقت روزهای خوب این دو سال رو فراموش نمیکنم.مطمئنم به چشم برهم زدنی میبینم که تو این کار رو برای نی نی ت داری انجام میدی.البته اگه عمری باشه. شبها تقریبا ساعت ۱...