بیتابیتا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

گل خوشرنگ بیتا

منم و دو دختر گل بیتا 10 ساله و مهتا 4 ساله

خداحافظی

1391/4/24 19:16
نویسنده : مهناز
249 بازدید
اشتراک گذاری

دختر صبورم بیتا

چقدر برای این روزها نگران بودم.نمیدونستم خدا انقدر بهمون کمک میکنه که این مرحله رو هم به خوبی پشت سر بزاریم.وقتی به روزهای اولی که شما رو بغل میکردم و شیر میدادم فکر میکنم...بغضم میگیره. همه میگن از شیر گرفتن بچه سخته.اما من میگم از این کار دست کشیدن برای مادر هم خیلی سخته.هم یک عادت شده و هم یک لذت.قربون صورت کوچولوت برم که اولین بار به من چسبید و خواست شیر بخوره...اما بیتای من ...دیگه تموم شد.تاچند روز دیگه شاید حتی مزه ی شیر رو هم فراموش کنی....مثل همه.

اما من هیچوقت روزهای خوب این دو سال رو فراموش نمیکنم.مطمئنم به چشم برهم زدنی میبینم که تو این کار رو برای نی نی ت داری انجام میدی.البته اگه عمری باشه.

شبها تقریبا ساعت ۱۲ می خوابی و صبح ۶ بلند میشی .بعد دیگه توی بغل باید بخوابی.راستی من از قطره آهن استفاده کردم. آخه خیلی تلخ بود...بعدش تا شیر می خواستی بهت میگفتم تلخه بدم؟تو هم چون یکبار مزه کرده بودی میگفتی نههههههههههههههههههههههه.

از وقتی از شیر گرفتمت احساس میکنم رابطمون یک شکل دیگه گرفته.شاید خنده داره بگم که احساس میکنم تازه مادرو دختر شدیم....شما هم رفتارت عوض شده...بزرگ شدی.کمک میکنی...خیلی حرف گوش میدی. حتی خوشحال تری.فکر کنم این وابستگی تو رو هم خسته کرده بود...راستش من که خسته شده بودم....راستش احساس میکنم سر حال تر شدم.به شما بیشتر میرسم.حتی بیشتر دوست دارم.توهم من رو بیشتر دوست داری.مثلا دیشب دستت رو انداختی دور گردنم و لپت رو گذاشتی روی صورتم  و خوابیدی.توی این دوسال این اولین بار بود...وای که چقدر دختر شیرینم رو دوست دارم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)