پنگول
چند روز پیش با رضا کوچولو و مامانش رفتیم پنگول دیدیم....جالبه که از اولش یه دونه بادکنک سبز جلوی صحنه دیدی که باعث شد کل برنامه فقط بگی من اون بادکنک سبزه رو میخوام...و اصلا حواست به پنگول نبود....ما ساعت 4 بعد از ظهر رفتیم و ساعت 6 جناب پنگول تشریف آوردند...اولش خیلی ذوق زده شدی ولییییییییییییییییییییی امان از این بادکنک سبز که آخرش هم به ما نرسید و مجبور شدم برات از بیرون بخرم....بعد از برنامه هم تا شب گریه میکردی که من میخوام برم خونه پنگول....دیوونه مون کردی...
دختر شیرینم انقدر شیرین زبون شدی که بعضی اوقات دوست دارم بخورمت...
داشتم با خاله حرف میزدم...
- مامان کیه؟
-خاله
-چی میگه؟
-؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-چه رنگیه؟
-؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خال خالیم هست؟
-؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
............................................
مامان تو رفته بودی من همش گریه کردم...مامان مامان کردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
..........................................
و خیلی چیزهای دیگه که از دست خارج شده....................عاشقتم