مهمانی رفتن دو نفره
تو هفته ی معلم بابایی رو می خواستند ببرند جاده چالوس. بابایی هم تصمیم گرفت شما رو با خودش ببره....اول که هیچکس باور نمی کرده که شما توی این سن سال انقدر بابایی باشی که بدون مامانت بری به مهمونی و خلاصه همه این طوری شده بودند...
بعد هم بابا با هر کی دست داده بوده شما هم دستت رو دراز کرده بودی و دست داده بودی..از دم با همه روبوسی هم کرده بودی
خلاصه کلی پدر شوشو پیدا کرده بودی..خانمهای همکارم تحویل نگرفته بودی...بابایی حسابی از رفتار خوبه شما کیف کرده بود عزیزم
امروز تمام مسیر رو تا خونه ی آقاجونت خودت نشون دادی...از اینکه تمام راه رو بلدی حال کردم مااااادر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی